۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه

او برود پیام تسلیت و تشریح سوابق درخشان استاد ارزانی خودتان باد!


روزدرآ: بی آنکه نامی از او ببرید و اگر سوال را چنین مطرح بنمایید که آن مردی پنجه طلایی ساز سرود«قیچک»در بلوچستان که سازنده موسیقی های راز آلود است و همه را با سوز و گداز سازش می سوزاند،کیست؟ به جرات همه اهل موسیقی و هنر نه تنها در ایران عزیز بلکه فراتر از مرزها او را 
 «رسول بخش زنگشاهی» می نامند.




مردی ارزشمند و هنرمندی لایق از همین مرز و بوم که این روزها بدور از چشم مسئولین در بدترین شکل ممکن در یک بیمارستان در زاهدان با بیماری دیابت آخرین لحظه های عمرش را چنین با درد و رنج و فقر و نداری سپری می نماید.
قصه تلخ این روزهای دکتر رسول بخش زنگشاهی تنها فقر و نداری نیست بلکه این نوازنده پنجه طلایی ساز سرود و این استاد سازنده قیچک حال و روزی بدتر از روزهای فقر و نداریش را سپری می کند و با بیماری روزهای پر درد زندگی اش را مظلومانه در گوشه بیمارستان تجربه می نماید به گمانم این بی نظیر ترین ترادژی خلق شده بین هنرمندان موسیقی ایران زمین باشد.
گویی این سرنوشت را خدا مشابه برای همه اساتید موسیقی بلوچستان نه! بلکه ایران زمین نوشته که یکی پس از دیگری با این همه دارای های ارزشمند و تجربه های تخصصی در یک یا چند ساز همه آنچه را که دارند با خود به گور ببرند بدون اینکه آیندگان از این همه دانش آنها سهمی برده باشند.
استاد بلامنازع نوازنده سرود و سازنده قیچک و خالق آثار موسیقایی راز آلود، سالهاست با بیماری دیابت سوخته و ساخته اما هرگز صدای دردش را کس نشنیده و رخ بیمارش را ندیده، او مدام با لبخند مرموزش سرود را تا آخرین سیم های(تارها) ساز می نواخت بدون هیچگونه ادعا یا غرور و تکبری خاکی خاکی مثل تمامی مردمان این خطه.
گرچه که این روزها ساز سرود(قیچک) نیز حال و روزش وخیم است و سازندگان و نوازندگان آن اندک، استاد رسول بخش زنگشاهی نیزحال و روزش بهتر از سازش نیست این استاد دکترای افتخاری خویش را از فرانسه دریافت نموده و مردمان بیش از هفت کشور دنیا از هنرنمایی او و خلق آهنگ های راز آلودش به وجد آمده اند. اما اینجا در بلوچستان مردم بلوچ سالیان سال است با سازش خو نموده اند و کهن ترین فولکلورهای قوم بلوچ را از او شنیده اند در قالب موسیقی فاخر.
دکتر زنگشاهی سخت بیماری است اما دریغ از یک عیادت و یا احوال پرسی مسئولان ذیربط که هر گاه نیاز به هنر امثال استاد زنگشاهی ها برای طی نموده پله های مسئولیت داشته باشند آنها را به عرش اعلاء برده و بعد از آن دیگر هیچ؛ انگار هنرمندی با چنین سوابق افتخار آمیزی وجود نداشته و ندارد.
دو سال پیش در آیین گشایش دومین گردهمایی «گنجینه‌های از یاد رفته هنر ایران»؛ موسیقی بلوچستان توسط این پهلوان- لقبی در موسیقی بلوچ برای نوازندگان و سازندگان چیره دست از طرف مردم- طنین انداز شد و هیچ کس روزی تصورش را نمی کرد که چنین زود این گنجینه ایران زمین از یاد برود.
این نوازنده برجسته ساز قیچک تا به حال در چندین جشنواره بین المللی داخلی و خارجی و اجرای موسیقی در كشورهای مختلفی از جمله كویت، امارات متحده عربی، سوئد، ایتالیا، بلژیك، نروژ، هند، پاکستان ،فرانسه و آلمان و شركت نموده است.
سرود (قیچك)، از سازهای زهی - كمانی رایج در موسیقی قدیم ایران بوده كه با نام‌های «قَجَك»، «قَژََك»، «قَچَك» در دیوان‌های قدیم ایران و برخی از متن‌‌های منثور رساله‌های موسیقی دوره‌های اسلامی آمده است.
این زبینده یک استاد نامی نیست که با فقر و نداری در بدترین شکل ممکن که من و شما تصورش را بماییم در بستر بیماری دست و پنجه نرم بنمایید بدون اینکه کسی از دردش آگاه باشد یا از سوز و گداز سازش باخبر.
این رسم زمانه نیست که استادی با چنین کارنامه ای درخشان اینچنین در انزوا با درد و فقر و رنج و مرگ دست و پنجه نرم بنماید بدون اینکه مسئولان بدان اهمیتی قائل بشوند این رسم ،رسم زمانه ماست؟! او برود و سوز سازش خاموش بماند پیام تسلیت و تشریح سوابق درخشانش ارزانی خودتان باد.



Source: http://roozdara.mihanblog.com/post/178

۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

تقابل های بنیادگرایی مذهبی و فرهنگ فولکلوریک در بلوچستان عبدالوهاب شهلی بر


امشب آدمی به یاد گذشته ها می افتد که تا اذان صبح در دیوان ساز و آواز بلوچی می نشستیم و تا دیوانی دیگر، شاد شاد بودیم و با «صحبت های بلوچی» (رقص سنتی بلوچی که تا قبل از هژمونیک شدن بنیادگرایی مذهبی در مراسم شادی بلوچ ها وجود داشت و تمامی جمعیت، از جمله افراد ریش سفید و متشخص، بصورت افتخاری به حلقه ی رقص می پیوستند و چند دقیقه ای در آن می ماندند) دلی از عزا در می آوردیم و برای چند ساعتی در چرخش های پیاپی تن، رنج ها و مصیبت های زندگی را به فراموشی می سپردیم و شادی را همچون هوای پاک، بدون هیچ هزینه ای، استشمام می نمودیم.
در این نوشتار از منظری جامعه شناختی و با حفظ اصول حرفه ای حرفه ی جامعه شناسی، که یکی از آنها، تلاش برای مهار ارزش ها و اعتقادات شخصی است، به دنبال توصیف و احیاناً تبیین واقعیت اجتماعی جدیدی در بلوچستان ایران هستیم که می توان آنرا «خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و چالش بنیادگرایی مذهبی» نامید. همانطوریکه امیل دورکیم، موضوع جامعه شناسی را مطالعه ی «واقعیت اجتماعی» می داند و ماکس وبر برای مطالعه ی جهان اجتماعی، روش «درون نگری همدلانه» را مطرح می کند، تلاش می کنیم واقعیت اجتماعی فوق را که واقعیتی دورکیمی، یعنی نه مقوله ای ذهنی بلکه مقوله ای عینی و حی و حاضر، است با استفاده از روش وبری، مورد مطالعه و کنکاش قرار دهیم.

در ابتدا، روایتی از تسلط بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان ایران و نیز به پستو رانده شدن فرهنگ فولکلوریک بلوچی، ارائه می شود و سپس به بررسی از پستو در آمدن و خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و نیز مهم ترین عواملی که باعث آن شدند، می پردازیم. بنابراین، با توجه به اینکه شاخص ترین مولفه ی خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و جدال جدیدش با بنیادگرایی مذهبی- البته این بار با قدرت گرفتن روزافزون فرهنگ فولکلوریک- موسیقی بلوچی است و نیز به منظور انضمامی تر شدن موضوع این نوشتار، در انتها، گزارشی از یک دیوانِ (در زبان بلوچی دیوان به معنای مجلس و گرد هم آمدن تعداد قابل توجهی از مردم است) موسیقی بلوچی که برآمده از یک تجربه ی شخصی در تیرماه یک هزار و سیصد و نود در حومه ی شهر سراوان، است، ارائه می شود.
بنیادگرایی مذهبی، مختص دین اسلام نیست، بلکه در تمامی ادیان، اعم از توحیدی و غیر توحیدی، گرایشات بنیادگرایانه وجود دارند. از تمامی مباحثی که در خصوص بنیادگرایی مطرح است، مهم ترین مبحث، تمایز بنیادگرایی از دین و یا به بیانی دیگر، یکی نبودن دین و بنیادگرایی است و لذا تفاوت هایی اساسی بین آنها وجود دارد. هیچ جامعه ای بدون دین قادر به تداوم حیات اجتماعی نیست. حتی در جوامعی که با هدف حذف دین از زندگی، تاسیس شدند، خیلی سریع مرام فکری حاکم، حالتی شبه دینی به خود گرفت و مقدسات خاص خودش را بوجود آورد. بعنوان مثال در اکثر جوامع کمونیستی، مارکس تا حد یک پیامبر و کتابش سرمایه، تا حد یک کتاب مقدس، اعتلا یافتند. مهم ترین تفاوت دین با بنیادگرایی این است که دین امری عام و بنیادگرایی امری خاص است. مانوئل کاستلز در تفاوت این دو می نویسد: «یکی از ویژگی های جامعه، و بالاتر از آن یکی از ویژگیهای طبیعت بشری (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) این است که ملجأ و پناهگاه خود را در دین می جوید. ترس از مرگ و آلام زندگی، بشر را برای ادامه ی حیات نیازمند خدا (در هریک از تجلیاتش) و ایمان به خدا می کند... اما بنیادگرایی دینی امر دیگری است... بنیادگرایی، به معنای برساختن هویتی برای یکسان سازی رفتار فردی و نهادهای جامعه با هنجارهایی است که برگرفته از احکام خداوند هستند و تفسیر آنها بر عهده ی مرجع مقتدری است... » (کاستلز، 1382: 28-29). از منظر بنیادگرایی دینی-به مثابه امری جزیی و قرائتی خاص از دین- خلوص دین در اثر تجارب زندگی و مشرب های فکری، به مرور زمان از بین می رود و لذا، انحرافاتی در دین بوجود می آید که منجر به کاستن از شکوه و قدرتش می شود. لذا برای تحقق انسجام اجتماعی و قدرت گرفتن معتقدان به یک دین، باید به اصل آن دین، یعنی متون اولیه و بنیادی، برگشت و مطابق با برداشتی که بنیادگرایان از آن دارند، تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی را بازسازماندهی، نمود.
در بلوچستان تا قبل از هژمونیک شدن بنیادگرایی مذهبی، دین در حالتی ابتدایی و سازمان نیافته وجود داشته است و مردم در بزنگاهای مهم زندگی، همچون مرگ عزیزان، ابتلا به بیماری ها، ناخوشایندی های زندگی و... به دین پناه می بردند. اما با ورود بنیادگرایی مذهبی - در قالب دیوبندیسم و جریان های متأخر دیگر- و هژمونیک شدن تدریجی آن، قرائتی سازمان یافته و نهادمند از دین در دستور کار قرار می گیرد. علمای دینی با تخطه کردن شرایط و ملاهای قدیمی و نا آشنا خواندن آنها نسبت به آموزهای دینی و نداشتن سواد جدی، به دنبال شکل دادن نظم اجتماعی و فرهنگی خاصی در منطقه بر می آیند و به اصطلاح، مردم بلوچ را دعوت به ایمان آوردن مجدد به اسلام راستین، آنطوریکه در متون درجه یک و بنیادی دین، بیان شده است و مطابق با تفسیری که خودشان برای مردم ارائه می دهند، می نمایند. مولوی حسین پور- مدیر حوزه ی علمیه ی عین العلوم گُشت سراوان و یکی از قدیمی ترین، شاخص ترین و باسوادترین علمای بلوچستان در این خصوص می گوید: «حضرت ‌صاحب و شخصیت‌هایی همچون مولانا شهداد با در نظرگرفتن چنین شرایطی، برای مبارزه با این مفاسد و همچنین اصلاح بدعت‌ها و رسوم بی‌پایه ‌و اساس، قیام کردند. تاریخچه ی آن دوران را اگر کسی با تمام جزئیات برای ما نقل کند، درخواهیم یافت که با اوضاع مکّه قبل از اسلام تفاوت چندانی نداشته است؛ تنها تفاوت این بوده است که مردم مکّه تا آن زمان با اسلام آشنا نشده بودند، امّا مردم این منطقه با وجود ادعای مسلمانی هنوز از بسیاری از رسوم و عادات جاهلی رهایی نیافته بودند» (مولوی حسین پور، 1390: 57).
بنیادگرایان مذهبی تلاش می کنند که با ارائه ی الگوهای خاصی از پوشش برای زنان و مردان، محدود کردن حضور زنان در جامعه، تولید ملودی های مذهبی، نهادسازی های متعدد و متنوع، زندگی روزمره ی بلوچی را باز سازماندهی کرده و در نهایت رهبری اجتماعی و فرهنگی جامعه را در دست گیرند که البته این طرح هیچ زمانی در بلوچستان نتوانست پویایی و گریزپایی فرهنگ فولکلوریک بلوچی را کاملاً مهار کند، ولی توانست نوعی هژمونی را بدست آورد و آن را به پستو بفرستد. لذا برخی از عناصر بنیادی فرهنگ بلوچی همچون، حضور طبیعی زنان در زندگی اجتماعی و معیشتی در کنار مردان و نیز دیوان های سنتی و تاریخی موسیقی و رقص و آواز، که مطابق با آموزه های بنیادگرایی، ریشه ای در دین ندارند و برآمده از گمراهی و جهل نسبت به آموزه های دینی هستند، بعنوان مصادیق ضلالت و گمراهی تلقی شده و مبارزه ای جدی برای حذف آنها از زندگی روزمره، شکل می گیرد.
از منظر تاریخی، عوامل ساختاری لازم برای گسترش اساسی بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان ایران، بعد از انقلاب اسلامی فراهم می شود. اما تقریباً تا نیمه دوم دهه ی شصت، بنیادگرایی مذهبی به دنبال پیدا کردن خودش و نیز نهادسازی و پروبال گرفتن است. از نیمه ی دوم دهه ی شصت، بنیادگرایان مذهبی با فراهم شدن شرایط لازم، اقدام به گسترش اجتماعی گفتمانشان می کنند. در واقع آنها برای بدست آوردن حمایت اجتماعی مردم، برنامه تربیت مردم- مطابق با آموزه های شان- را کلید می زنند. آنها برای این کار، در کنار راه انداختن برنامه های آموزشی سیستماتیک، از عامه ی مردم می خواهند برای رسیدن به سعادت این جهانی و آن جهانی، باید زندگی روزمره شان را مطابق با آموزه هایی که آنها مطرح می نمایند، از نو سازماندهی کنند. این چنین است که به تدریج، گفتمان بنیادگرایی مذهبی، گفتمان های رقیب را از تکاپو انداخته و با به محاق بردن آنها در جامعه ی بلوچ، تبدیل به گفتمان مسلط هویتی جامعه، می شود. لذا، سکه رایج روزگار، شکل گیری جریان عمومی مذهبی شدن زندگی روزمره بلوچی، با حضور طیف های متعدد اجتماعی، می شود.
با تسلط روز افزون بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، دیوان های موسیقی و آواز، به شدت مورد حمله قرار می گیرند و بعنوان لکه ننگی تلقی می شوند، که جایی برای آنها در جامعه وجود ندارد. لذا، روز به روز از کمیت و کیفیت دیوان های فوق کاسته می شود و به پستوی زندگی زیر زمینی، پرتاب می شوند. با متهم شدن دیوان های موسیقی و آواز بلوچی، که قدمتی به بلندای تاریخ این قوم دارند، تعداد زیادی از موزیسین ها و خواننده های بلوچ، قیچک و تنبورشان را کنار گذاشته، و به اصطلاح از عملی غیراسلامی، توبه می کنند. از میان این گروه، شاخص ترین آنها، ملاکمالان هوت - خواننده حماسی و مشهور بلوچ- است که در دهه ی هفتاد برای چند سالی، تنبورش را کنار می گذارد و از خواندن حماسه ها و اسطوره های بلوچی در دیوان های بلوچی، اجتناب می نماید و مردم دهان به دهان می گویند، «ملا توبه کرده و گفته که دیگر نه دست به تنبور می زند و نه می خواند». علاوه با کاهش محسوس دیوان های موسیقی و آواز بلوچی- که جایگاه اصلی اجراهای زنده موسیقی بلوچی بودند- بخش زیادی از مردم، حداقل در حضور دیگران، از گوش دادن به موسیقی و آواز بلوچی، اجتناب کرده و در مواردی کاست های موعظه های بنیادگرایان مذهبی، جایگزین کاست های موسیقی بلوچی، می شوند. با نفوذ بیشتر گفتمان بنیادگرایی، خیلی از مردم چه بر اساس اعتقاد قلبی و چه براساس ترس از انگشت نما شدن، حتی در مراسم عروسی شان، موسیقی و آواز ضبط شده را، تحریم می کنند و سبک جدیدی از مراسم عروسی، تحت عنوان «عروسی مذهبی»، شکل می گیرد. در این سبک جدید، یا گروههایی به اجرای سرودهای مذهبی، البته بدون استفاده از ادوات موسیقی و نیز موعظه می پردازند و یا، خبری از موسیقی زنده و ضبط شده، نیست.
بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، تقریباً تا ابتدای دهه ی هشتاد یکه تازی می کند و روز به روز عرصه های جدیدی از زندگی روزمره ی بلوچی را مطابق با آرمان ها و نیز ضرورت های اجتماعی و سیاسی اش، تحت سیطره، قرار می دهد. اما با ورود جامعه ی بلوچستان به دهه ی هشتاد، اولاً، بدلیل ذاتی بودن تغییر و تحول در جوامع بشری و ثانیاً، تحت تاثیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی جهانی و منطقه ایی، بنیادگرایی مذهبی دچار چالش های متعددی می شود و مهم تر از همه، فرهنگ فولکلوریک بلوچی، و بخصوص موسیقی بلوچی، که به پستو رانده شده بود، مجدداً در اشکال قدیمی و نیز جدیدی، به صحنه می آید و در زندگی روزمره ی بلوچی جایگاهی رو به رشد، برای خودش اختصاص، می دهد. در ادامه به بررسی، برخی از عواملی که منجر خیزش جدید فرهنگ فولکلوریک بلوچی و جدالش با بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان شدند، می پردازیم. البته تاثیر این عوامل، محدود به گذشته نیست و کماکان حضور دارند و روز به روز تاثیر آنها در حال، افزایش است.
1. جهانی شدن، بازتولید مکانیکی فرهنگ و معضله ی هویت
جهانی شدن به دو طریق منجر به خیزش جدید موسیقی فولکلوریک بلوچی و گسترش حضور آن در زندگی روزمره ی بلوچ های ایران، شده است. از یک سو، در اثر فرصت هایی که در اثر جهانی شدن، بوجود آمده اند، موسیقی فولکلوریک بلوچی -با استفاده از واژه های والتربنیامین نظریه پرداز مکتب فرانکفورت- «بازتولید مکانیکی» می شود؛ یعنی در اثر شکل گیری استودیوهای تولید متون موسیقیایی و تصویری، در مناطق مختلف جهان که بلوچ ها در آنجا حضور دارند، فرهنگ بلوچی در نسخه های بی شماری مرتباً در حال تولید و بازتولید است، لذا هر کسی می تواند با اندک هزینه ای در هر کجا که حضور دارد، از طریق تجهیزات الکترونیکی جدید، اقدام به مصرف فرهنگ فوق نماید. بنابراین، بازتولید مکانیکی فرهنگ بلوچی، بخصوص در یک دهه ی اخیر، از یک طرف، باعث بوجود آمدن فرصتی تاریخی برای ثبت و ضبط فرهنگ بلوچی و نیز بوجود آمدن جریان ها و سبک های جدید در آن شده است، و از طرف دیگر، منجر به حضور گسترده ی آن در زندگی روزمره ی بلوچ ها، از جمله بلوچ های ایران شده است و در خیلی از مواقع، فرصت را از حضور بنیادگرایی مذهبی، در زندگی روزمره، گرفته است.
از سوی دیگر، عام گرایی فرهنگی موجود در جهانی شدن، که به دنبال شکل دادن نوعی فرهنگ یکسان جهانی و عمدتاً امریکایی است، منجر به شکل گیری جریان های خاص گرایی فرهنگی، در میان فرهنگ های مختلف محلی شده است. در واقع، فرهنگ های مختلف محلی، در مواجه با جهانی شدن و جلوگیری از هضم شدن و از دست دادن تشخص فرهنگی و هویتی شان، مجبور به بازاندیشی و بازتولید فرهنگ و هویت شان شده اند که بلوچ های ایران هم از چنین قاعده ایی مستثنی نیستند. این حس در میان بلوچ های ایران بوجود آمده است که با اتکاء بر بنیادگرایی مذهبی، که خود نوعی ایدئولوژی جهانی است، نمی توانند تشخص هویتی و فرهنگی شان را در عرصه ی جهانِ جهانی شده و حتی در منطقه، حفظ کنند. بلوچ ها با اکثریت سنی مذهب، برای اینکه بتوانند تشخص و هویت خودشان را مثلاً از اقوام مسلمان و سنی مذهب همسایه شان همچون پشتون ها، تاجیک ها، پنجابی ها، سندی ها، عرب ها، کردها، ترکمن ها و... حفظ کنند، هیچ راهی جزء گسترش و نوسازی فرهنگ فولکلوریک بلوچی، ندارند. این حس شبیه همان حسی است که فرهنگ ایرانی در مقابل فرهنگ اعراب و عثمانی، از خود بروز داد.
2. گسترش شهرنشینی، اوقات فراغت و فرهنگ عامه
گسترش شهرنشینی و رفاهی که زندگی شهری برای برخی از قشرهای اجتماعی بوجود می آورد یکی از مهم ترین مشخصه های بلوچستان دهه ی هشتاد است. از میان تاثیرات متعددی که گسترش شهرنشینی، برای جامعه ی بلوچی بوجود می آورد، یکی از مهم ترین آنها، شکل گیری مقوله ی اوقات فراغت است. در زندگی روستایی و عشایری، انسان برای زنده ماندن اسیر طبیعت است و مجبور است که همیشه کار کند، لذا چیزی تحت عنوان اوقات فراغت، برایش معنایی ندارد. اما در اثر انقلاب صنعتی، که شهرنشینی یکی از پیامدهای آن است، انسان برای اولین بار در تاریخ، از جبر طبیعت رها می شود و دیگر مجبور نیست که برای زنده ماندن و زندگی کردن تمامی ساعات روز را کار کند و چند ساعت کار در روز می تواند مایحتاج زندگی اش را فراهم کند. این چنین است که با گسترش انقلاب صنعتی و نیز شهرنشینی، اوقات فراغت، در زندگی انسانهای بیشتری، مطرح می شود. یکی از مهم ترین مقوله هایی که به هنگام شکل گیری اوقات فراغت بوجود می آید، تولید و مصرف فرهنگ عامه است، که جامعه ی بلوچی از این قائده مستثنی، نیست. با گسترش اوقات فراغت در بلوچستان، ضرورت و نیز امکان بیشتری برای حضور مجدد موسیقی بلوچی در زندگی روزمره، شکل می گیرد.

3. روزمرگی و بن بست های عملی و تئوریک گفتمان بنیادگرایی مذهبی
بنیادگرایان مذهبی اگر چه توانستند جامعه ی بلوچ را که بعد از انقلاب در اثر به حاشیه رفتن خوانین و سرداران و نیز دیگر نیروهای اجتماعی، دچار نوعی بی سازمانی اجتماعی ((
social disorganization شده بود، با نهاد سازی های متعدد، نوعی سازمان دهی اجتماعی مبتنی بر گفتمان مذهبی، را در آن بوجود آورند، اما به مرور زمان، هیولای خاموش زندگی روزمره و ضرورت های برخاسته از آن، ایده آلیسم بنیادگرایی و پیامبرمأبی کنشگرانش را شالوده شکنی نمود. در گفتمان بنیادگرایی، آنچیزی که ارزشمند است نه زندگی این جهانی، بلکه زندگی آن جهانی است و لذا غرق مایحتاج دنیوی شدن و مطالبه ی رفاه روزافزون، اموری ضد ارزشی و به دور از پارسایی تلقی می شوند. اما ضرورت های معاش روزمره و زیاده خواهی های که بشر با اشتهایی سیری ناپذیر به دنبال آنهاست، اکثریت بنیادگرایان مذهبی بلوچ را به قلمروهایی کشاند که در تضاد کامل با آموزه های گفتمانی شان، قرار داشت/دارد. از آنجاییکه این موضوع در تضاد کامل با ایده الیسم گرایی و پیامبرمآبی آنها قرار داشت/دارد، با گذشت زمان، جامعه ی بلوچ را متوجه واقعیت های جدیدی نمود و واقعیت وجودیِ شخصیت هایی که خود را متفاوت از مردم معمولی و دغدغه ها و نقاط ضعفِ بشری، معرفی می نمودند، عیان گشت. این موضوع را می توان به تعبیری دیگر، از قدسیت افتادن گفتمان بنیادگرایی مذهبی بلوچی و روزمره شدن آن، نام نهاد.
معضل دیگر گفتمان بنیادگرایی مذهبی در بلوچستان، بن بست های عملی و تئوریک آن در فضای جامعه و سیاست ایرانی، است. گفتمان فوق هر چند که در ابتدا توانست، در تقابل با دولت و با شکل دادن جریان خاصی از تربیت مذهبی و اجتماعی، برخی از مطالبات اجتماعی و سیاسی بلوچ ها را در مقاطعی بیان کند و در نتیجه برای جامعه، جذابیت داشته باشد، اما به مرور، بدلیل مذهبی کردن مطالبات سیاسی و اجتماعی بلوچ ها و تعریف آنها در شکاف اختلافات مذهبی و تعصبات عاطفی و ایمانی که همبسته ی طبیعی چنین اختلافاتی، است، امکان های عملی و پرگماتیستی را هم برای سیاست و جامعه ی ملی و هم برای سیاست و جامعه ی محلی، مسدود کرده است و نتوانسته در دو سه دهه ی گذشته، امکان های عملی و نه شعاری را، بوجود آورد. مشکل فوق نه تنها در خصوص مسائل بنیادی مردم بلوچ، مطرح است، بلکه حتی مسائلی را که خود گفتمان بنیادگرایی مذهبی بعنوان مسائل و دغدغه های اساسی بلوچ ها، جا زده است، نتوانسته حل کند. علاوه بر مشکلات عملی، مشکلات تئوریک متعددی برای گفتمان بنیادگرایی مذهبی، در جامعه ی بلوچستان، حادث شده است. مسائل اجتماعی متعددی در جامعه بلوچستان وجود دارند که به دلیل ماهیت خاصی که گفتمان فوق در مقیاس جهانی دارد، امکان ورود به آن را ندارند. به عنوان نمونه، جهانی شدن در موقعیتی پارادوکسیکال در کنار فرصت های جدیدی که برای فرهنگ و هویت بلوچ ها بوجود آورده است، در اثر یکسان سازی فرهنگی که بخشی دیگر از آن است، باعث به خطر افتادن برخی از مولفه های هویتی و فرهنگی بلوچ ها شده است، که گفتمان بنیادگرایی مذهبی نه قادر به درک آنهاست و نه برایشان اهمیتی قائل است تا احیاناً، اقدامی برای حل آنها، انجام دهد. فراتر از این، خود گفتمان فوق، بعنوان بخشی از گفتمان جهانی شدن- مطابق با تلقی که برایان ترنر (1382) از آن دارد- به دنبال محو و حذف خیلی از مولفه های هویتی و فرهنگی بلوچ های ایران همچون لباس های سنتی و زیبای زنان بلوچ، سنت های غنی موسیقایی، قصه ها و حکایت های بلوچی و... است که بخشی از میراث فرهنگ بشری و ایرانی، هستند.

4. اهمیت یافتن زندگی روزمره و افول نسبی ایدئولوژی گرایی در کلیت جامعه ی ایرانی

جامعه ی بلوچستان بخشی از ایران است و نمی توان بدون در نظر گرفتن فضای کلی حاکم بر کلیت جامعه ی ایرانی، وضعیت آنرا تحلیل نمود. همانطوریکه با رشد حجم طبقه متوسط، رواج مصرف گرایی، تشدید فرایندهای مدرنیته و مدرنیزاسیون، حضور انقلابی زنان در عرصه های عمومی و اجتماعی، رشد تصاعدی تحصیلات دانشگاهی و... ایران امروز، ایران دهه ی شصت و هفتاد نیست، بلوچستان امروز هم، بلوچستان دهه ی شصت و هفتاد نیست و خیلی از عوامل ساختاری که منجر به هژمونیک شدن گفتمان بنیادگرایی مذهبی شدند، از بین رفته اند و تحت تاثیر عوامل فوق، روز به روز، فضای اجتماعی برای گفتمان بنیادگرایی مذهبی سخت تر می شود. جریان کلی حاکم بر جامعه ی ایرانی نه در جهت شکل گیری و رشد ایدئولوژی هایی که به تعبیر لیوتار، چیزی جز فراروایت های کلان نیستند، حرکت نمی کند، بلکه روز به روز از ایدئولوژی گرایی کاسته می شود و مردم به دنبال دست کشیدن از آرمان گرایی های ناکجاآبادی و اتخاذ رویکردهای واقع گرایانه و بهبود زندگی روزمره شان با تمامی سادگی و شاید در نظر بعضی ها، پیش و پا افتادگی اش، هستنتد.
گزارشی از یک دیوانِ موسیقی بلوچی
دو سه ساعتی از شب گذشته است و جمعیت در شبی گرم از شب های تابستانی بلوچستان، در حیاط یک خانه بلوچی نشسته اند و هر چند نفری متناسب با سن و سال و سنخیت های فامیلی و خویشاوندی، مشغول گپ و گفت از هر دری هستند. اما احساس می کنم که ته ذهن اکثریت قریب به اتفاق آنها، چیز خاصی لانه کرده است و آنها را در حالت نوعی انتظار فرهنگی قرار داده است. همه می دانند که جنش عروسی که در آن حضور دارند، یک جشن عروسی متناسب با الگوی بنیادگرایی مذهبی نیست و قرار است که موزیسین و خواننده معروفی که تا بیست سال قبل، کمتر عروسی ای بدون هنرنمایی او، در این منطقه، برگزار می شد، آنها را میهمان صدای ساز و آوازش کند. افرادی که پا به سن گذاشته اند و اوج سنین جوانی شان را بیست سال قبل سپری نموده اند، در حالتی نوستالوژیک به جوان ترهایی که فقط اسمی از موزیسین شنیده اند و تجربه ای از اجراهایش هایش ندارند، می گویند که امشب آدمی به یاد گذشته ها می افتد که تا اذان صبح در دیوان ساز و آواز بلوچی می نشستیم و تا دیوانی دیگر، شاد شاد بودیم و با «صحبت های بلوچی» (رقص سنتی بلوچی که تا قبل از هژمونیک شدن بنیادگرایی مذهبی در مراسم شادی بلوچ ها وجود داشت و تمامی جمعیت، از جمله افراد ریش سفید و متشخص، بصورت افتخاری به حلقه ی رقص می پیوستند و چند دقیقه ای در آن می ماندند) دلی از عزا در می آوردیم و برای چند ساعتی در چرخش های پیاپی تن، رنج ها و مصیبت های زندگی را به فراموشی می سپردیم و شادی را همچون هوای پاک، بدون هیچ هزینه ای، استشمام می نمودیم.
از یکی از خودروهایی که پی در پی وارد حیاط دو سه هزار متری خانه می شوند، موزیسین به همراه دو پسر جوانش، در حالیکه لباس سفید خیره کننده ای بر تن دارد و کلاه بره ای بلوچی بر سر نهاده است، پیاده می شود و به سمت جمعیت منتظر، که به شکل مستطیل، نشسته اند، به راه می افتد. با رسیدن به جمعیت، با بلند کردن دست و ادای احترام نسبت به آنها، در گوشه ای که همه به آن اشراف دارند و برای وی تدارک دیده اند، جلوس می کند و بعد از احوال پرسی عمومی با جمعیت شروع به کوک کردن سازهای گروه می کند. فردی که کنارم نشسته است و به نظر می رسد، شش دهه از عمرش را سپری نموده است، به طرز خاصی به موزیسین خیره می شود و ناخودآگاه می گوید: «خود بهرام سورزهی است؛ نه تنها پیر نشده، بلکه جوان تر هم شده است، یادش به خیر که سوار بر موتور سیکلت برای اجرای برنامه از این آبادی به آن آبادی می رفتیم؛ چه برای عروسی و چه برای درمان بیمارانی که روح شان را اجنه و یا رنج های زندگی، تسخیر کرده بود». بعد از کوک شدن سازها و تنظیم سیستم صوتی، موزیسین مقامی بلوچ پس از عرض سالم به جمعیت حاضر، از بانی دیوان، که امکانی برایش فراهم نموده است- که در منطقه ای که سالهای جوانیش را در آن ساز می زد و می خواند- صدای سازش را این بار با بهره گرفتن از سیستم های صوتی مدرن و قوی به صدا در آورد و با حنجره اش اشعار عاشقانه، حماسی و اجتماعی را فریاد بزند، تشکر می کند: « از اینکه پس از بیست سال دعوت شده ام که در دیوانی عمومی که مزین به حضور رفیقان قدیمی است، اجرای برنامه داشته باشم و به یاد ایام جوانی مجدداً برای شما عزیزان ساز بزنم و اشعاری که بیان کننده ی تاریخ و فرهنگ ما بلوچ ها هستند را برای شما بخوانم، بی نهایت سپاسگزارم و امیدوارم شب خوبی را برای شما تدارک ببینم».
با به صدا در آمدن صدای قیچک، تنبور و دهل، شور موسیقی، خیلی سریع بر فضای مجلس قالب می شود و دوستان قدیمی موزیسین و نیز افرادی که صدای ساز آنها را به شدت مجذوب نموده است، ناخودآگاه از جایشان بلند می شوند و بر گرد موزیسین و دو همراش، حلقه می زنند و با زمزه کردن اشعاری که موزیسین می خواند، گروه کر دیوان را شکل می دهند. موزیسین علی غم سن بالایی که دارد و در دهه ی هفتم عمرش به سر می برد، بدون هیچ گونه استراحتی، پی در پی، اقدام به اجرای قطعه های مختلف موسیقی و آواز، می کنند. بعد از حدود نیم ساعتی، بصورت اتوماتیک وار و بدون هیچ گونه برنامه ریزی و یا تعارف خاصی، برخی به شدت از موسیقی و آواز متاثر می شوند و نیرویی از درون آنها را وادار به برخاستن و شروع به صحبت (رقص سنتی بلوچی) کردن، می کند و لحظه به لحظه حلقه آنها گسترش می یابد. افراد با پیوستن به حلقه ی صحبتیان، خیلی سریع از خود بیخود می شوند و با جنباندن بدن شان، مطابق با ریتم موسیقی و قواعد حاکم بر صحبت بلوچی که ملکه ذهن شان شده است، به قول فروید روانکاو، برای مدتی تن را از بند آداب و رسوم دست و پا گیر فرهنگ و تمدن مدرن که منجر به سرکوب بیشتر طبیعت آدمی شده اند، رها می کنند و با بستن چشمانشان و رها کردن خود از حضور دیگران، آزادی انسان بدوی را تجربه می کنند؛ انسانی که هنوز، به قول میشل فوکو، تکنولوژی های قدرت، او را رام نساخته بودند و رنجیرهای مختلفی بر دست و پایش، نبسته اند. با به اتمام رسیدن هر آوازی، صحبتیان، به سر جایشان می آیند و با خوردن یک فنجان چای، آبی را که از بدنشان تبخیر شده است، جبران می کنند. این دیوان به همین شکل، تا اذان صبح ادامه پیدا می کند.
منابع:
ترنر، برایان (1383) «فضیلت جهان شمول: در باب دین در عصر جهانی»، ترجمه ی هاله لاجوردی، فصلنامه ارغنون، شماره ی 24.
حسین پور، محمدیوسف(1390) «روایتی از نهضت بیداری دینی در بلوچستان ایران؛ در گفت و گو با جناب شیخ الحدیث علامه سید محمد یوسف حسین پور»، مجله ی ندای اسلام، زاهدان: شماره 45-44: صص 61-55.
کاستلز، مانوئل (1382) عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه ی احمد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان، ویراستار علی پایا، تهران: طرح نو، جلد دوم.

Source: http://razgobaloch.blogfa.com/post/75

لانگو«laango» آخرین نسل از یک هنر هزاران ساله در بلوچستان محمد بلوچ زهی


هنر لانگو«laango» آمیزه ای از موسیقی و رقص فولکلور است این رقص مفهومی الهام گرفته از حرکات پرندگان و چرندگان و محیط پیرامون انسانهاست و هنرمند می کوشد با استفاده از حرکات موزون بصورت یک یا چند نفره اثری را خلق نماید که دارای بار مفهومی فراوانی باشد.
به جرات می توان گفت سازها و آلات موسیقی ابداع شده توسط بشر که الهام گرفته از وزش باد،صدای آب، صدای تنه درختان،آوای پرندگان و ... بوده است در زمره اولین آلات موسیقی دست ساخته بشر بشمار می رود که اکنون به سازهای بادی و کوبه ای نظیر«نی،سرنا،طبل و دهل» مشهور هستند و پس از آن انسانهای اولیه با نواختن اینگونه اصوات به اجرای حرکات موزون بر گرفته از محیط پیرامون خویش می پرداختند.
حال هنر لانگو«
laango» در بلوچستان ایران زمین نیز جزء همین معدود هنرهای فولکلور هندواروپایی است که در حال حاضر با سازهای اولیه دست ساخته بشر و حرکات موزون برگرفته از محیط طبیعی، آخرین نسل از بازماندگان این هنر تاریخی را در میان قوم بلوچ ایرانی تجربه می کند و بیم آن می رود که با توجه به عدم رغبت نسل جدید جهت یادگیری این هنر دیرینه از پدران خویش در معرض خطر انقراض قرار گیرد.
با آنکه امروزه تب مدرنیزه شدن بخش بزرگی از فرهنگ و سنن اقوام و ملل مختلف را تحت تاثیر خود قرار داده است اما لانگو«laango» ها که از میراث داران واقعی یک هنر فاخر و منحصربفرد در بلوچستان هستند؛ می کوشند تا اصالت هنر خویش را حفظ نموده و به آنچه که از گذشتگان خود به ارث برده اند، پایبند باشد.
هنر لانگو«
laango» آمیزه ای از موسیقی و رقص فولکلور است این رقص مفهومی الهام گرفته از حرکات پرندگان و چرندگان و محیط پیرامون انسانهاست و هنرمند می کوشد با استفاده از حرکات موزون بصورت یک یا چند نفره اثری را خلق نماید که دارای بار مفهومی فراوانی باشد.
این هنر بر خواسته از آداب و رسوم کهن ایران زمین و فرهنگ فولکلوریک ملل بخصوص فولکلور هندواروپایی با تاکید بر ملودی های اصیل بر جای مانده از هزاران سال پیش مردم بلوچ در قالب حرکات موزون اجرا می گردد.
لانگو«
laango» در میان مردم بلوچ از طرفداران بسیاری برخوردار است و یکی از دلایل ماندگاری این هنر در بلوچستان علی رغم فراوانی گونه های مختلف موسیقی و سبک های فراوان رقص فولکلور که در زبان بلوچی(ناچ)«nach» خوانده می شوند ؛ کاربرد فراوان آن در مراسم های مختلف است و این امر سبب شده تا این گونه فاخر هنر در میان مردم بلوچ تداوم یابد و همچنان رواج داشته باشد.
در میان طوایف مختلف قوم بلوچ «لانگو»ها یک تیره از طایفه خاص و هنرمند بشمار می روند که این طایفه هنرمند در بلوچستان به طایفه اُستا «osta» یا لوری«luori»شهرت دارند. اُستا در لغت به مفهوم لغت «استاد»ی است که در زبان فارسی به معنی حاذق گردیدن و ماهرت لازم را در کاری دارا بودن،کاربرد دارد.
طایفه اُستا «osta» یا لوری«luori» که «لانگو»ها از دل این طایفه برخواسته اند صنعت گران و هنرمندان چیره دست قوم بلوچ هستند که در حرفه های خاص تخصص دارند و در مشاغلی نظیر: درود گری،طلاسازی،آهنگری، هنر و موسیقی اشتغال دارند و تامین کننده بخش بزرگی از صنایع سنتی بلوچستان از گذشته تا کنون بوده اند.
«لانگو»ها از گذشته تا به امروز در زمینه موسیقی و رقص های فولکلور اشتغال داشته اند و از همین راه امرار و معاش نموده اند به عبارتی دیگر می تواند گفت شغل اصلی این تیره از طایفه اُستا «
osta» یا لوری«luori» هنر «لانگو»ست اما در کنار آن به پیشه درودگری که در زبان بلوچی آنرا دار تراش «daar terrash» می نامند نیز فعالیت داشته و دارند.
بیشترین تمرکز «لانگو»ها در درودگری ساخت انواع آلات موسیقی از قبیل: تنبورگ، سرود (قیچک)،رباب و بینجو است و از همه مهمتر این صنعت گران سازنده مهمترین ابزار کار خویش جهت هنر لانگو یعنی «دهل» و «سرنا» می باشند.
از گذشته های دور هنر لانگو منحصر به طایفه هنرمند «اُستا» یا لوریگ«
luorig» بخصوص تیره دار تراش«daar terrash» بوده است اما اکنون طوایف مختلفی مانند درزاده«darzade» و نوَکر«novkar» یا غلام«gholam»با توجه به جذابیت این هنر و کاربرد زیاد آن در مراسم های شادی به «لانگو» گری مشغول هستند.
عده ای از «لانگو»ها بر این باورند که: این هنر ترکیبی از آداب و سنن فرهنگ هندواروپاست و برخی دیگر پیدایش هنر «لانگو» را در کشور هندوستان و پاکستان می دانند که هزاران سال قبل بر اثر مهاجرت ها به بلوچستان منتقل شده و بعدها با رقص فولکلور بلوچی آمیخه شده است.
اما برخی نیز معتقدند: چندین دهه پیش هنر لانگو توسط برده هایی که از کشورهای آفریقایی به حکام بلوچستان به فروش رسیده اند؛ انتقال یافته و این هنر در میان نسل های امروزی برده ها که طایفه نوَکر «novkar» یا غلام«gholam» را در بلوچستان تشکیل می دهند،رایج است.
در مراسم شب عروسی مردمان بلوچ، «لانگو»های ماهر بعد از شام تا دمدمه های صبح بصورت انفرادی و یا دو تا چند نفری به همراه نوازندگان به هنرنمایی مشغول می شوند و آلات موسیقی بکار برده در اجرای«لانگو» سازهای کوبه ای دهل و طبلا و ساز بادی سرنا یا سورنا می باشد.
در مراسم اجرای«لانگو» از مهمترین سبک هایی مورد استفاده در این هنرنمایی دیدنی
سبک کوپگو «kuopagoo« و کبگی لودگ«kabgee lodag» است که سبک کوپگو الهام گرفته شده از راه رفتن اسب راهوار و تداعی گر شکار با این حیوان می باشد و نیز بیشتر حرکات موزون بکار رفته در اجرای «لانگو» الهام گرفته از طبیعت و محیط پیرامون انسان هاست.
همچنین سبک کوپگو«kuopagoo« با استفاده از حرکات پا ، دست و شانه ها اجرا می شود اما در سبک کبگی لودگ«kabgee lodag» که تداعی کننده راه رفتن توام با ناز و عشوه پرنده ای زیبا بنام چاهی کپوت «chahi kapuot» یا کبوتر وحشی است رقصنده با تمرکز برحرکات سر و گردن حرکات دست ، پای و شانه ها را نیز در این سبک دخیل می کنند.
«لانگو»ها اکثر در محدوده جغرافیایی مکران«makkran» یعنی جنوب بلوچستان فعالیت دارند که بیشترین تمرکز و استقرار آنها در بخش قصرقند،بنت و فنوج شهرستان نیکشهر ،منطقه دشتیاری شهرستان چابهار و بخش هایی از شهرستان های سرباز و سراوان بصورت پراکنده است.
برجسته ترین اساتید بنام این هنر:«دادخدا»«دلوش عالی»،«میا گل محمد»«ابول دلوش» ،«ملنگ دلوش»،«پیربخش صاحبداد»در بخش قصرقند و بنت شهرستان نیکشهر ،بخش دشتیاری شهرستان چابهار و شهرستان ایرانشهر مشغول بوده و یا هستند.
امروزه با وجود آنکه هنر لانگو«
laango» همچنان در جشن های عروسی مورد استفاده مردم بلوچ قرار می گیرد اما این هنرمندان فاخر باتوجه به هزینه های سنگین زندگی که درآمد حاصله از «لانگو» گری به تنهایی نمی تواند پاسخگوی نیاز معیشتی خانواده های پر جمعیت این هنرمندان باشد؛ در کنار آن به ناچار به مشاغل سختی که حتی در شان و منزلت تنها بازماندگان هنر لانگو نیست؛ روی می آورند.
«لانگو» با سختی و مشقت های فراوانی نسل به نسل و سینه به سینه توسط اجداد آنها منتقل و محفوظ مانده اما با وجود کاربرد نسبتاً خوب آن در مراسم های مختلف؛ ولی آنچه که دلسوزان و علاقمندان به فرهنگ و هنر ایران زمین را نگران نموده عدم تمایل فرزندان «لانگو»ها به زنده نگه داشتن این هنر و یادگیری آن است که این عدم علاقمندی فرزندان «لانگو»ها و نسل جدید ؛ آینده لانگو«laango» ها را در هاله ای از ابهام قرار داده و خطر زوال این هنر ناب همانند سایر آئین ها و آداب و رسوم مردم بلوچ که تمدنی کهن در آن نهفته ؛از مهمترین دغدغه های علاقمندان به این هنر فاخر می باشد.
بخش های مختلف دولتی و مسئولین مربوطه می بایست با حمایت های خود از جمله بیمه نمودن هنرمندان و ارائه خدمات مختلف تلاش نمایند ضمن تشویق و بوجود آوردن فضایی مطلوب جهت درآمدزائی و بازاریابی لانگوها نسل جدید این هنر منحصربفرد را جهت فراگیری هنر لانگو راغبت نمایند تا این هنر از خطر زوال نجات یابد.
یکی از دلایلی که هنوز حیات «لانگو» ها را تدام بخشیده است ترکیب هنرمندانه موسیقی و نمایش بدون کلام به همراه حرکات موزون فردی و یا گروهی است که هنرمندان ساعت ها با هنرنمایی ناظران را در جای خود میخکوب می نمایند.
هنرمندان با استفاده از صدای ناشی از زیورآلات مختلف که بر تن و دست و پای خود بسته اند هارمونی زیبا و گوشنوازی را توام با صدای دهل و سرنا بوجود می آورند و می شود گفت زیورآلات استفاده شده بر تن رقصنده ها را نیز می توان جزء آلات موسیقی در «لانگو» برشمرد.
معمولاً در یک فضای باز و بزرگ جمعیت چند صد نفره که همان میهمانان دعوت شده به مراسم هستند با نظمی خاص بر روی حصیرهای پهن شده نشسته و دایره ای بزرگ را بوجود می آورند.
ساعاتی بعد از شام و پذیرایی در دل دایره تشکیل شده، دهل و سرنا شروع و پس از اجرای یک مقام موسیقایی ملایم بنام نازینک«nazink» که معمولاً آغازگر هنر «لانگو»ست هنرمندان لانگو آرام به هنرنمایی می پردازند.
مقام نازینک«nazink» یکی از ماندگار ترین آهنگ های فلوکلور مردم بلوچ است و آغازگر هنر لانگو و همچنین سبک های مختلف هنر موسیقی از جمله مقامی،صوت،حماسی،فلوکلور و سایر سبک های موسیقی بلوچ می باشد.
از ترانه های مشهوری که در مقام نازینک«
nazink» کاربرد دارد می توان به عاشقانه هانی و شی مرید«hani o sheymorid» یا مشکتی میروک«mashkati meyrok» که از ماندگار ترین منظومه های عاشقانه بلوچ بشمار می روند، اشاره نمود.
با آغاز لانگو موسیقی آرام شروع می شود و به مرور زمان به اوج می رسد این اوج موسیقی اکثر ناظران و جمعیت را تحت تاثیر خود قرار داده و به وجد می آورد که در این هنگام تعدادی از تماشاگران جوان به «لانگو»ها می پیوندند و آنها را تا مدتی همراهی می نمایند.
در همین حال عده ای دیگر از ناظران با تولید صداهایی بلند که در اصطلاح زبان بلوچی به آن کوکار«kuokar» گفته می شود به گرمی مجلس و شور و هیجان آن کمک می کنند و تولید این صداها توسط تماشاگران به نشانه تشویق هنروران نیز صورت می گیرد و به نوعی مکمل مراسم لانگو«laango» هاست.
برخی از لانگو«laango» ها معتقدند اصطلاح لانگو بر گرفته از لانکیگ«lankig» یا لَنگ«long» و دستار است چرا که مردان به هنگام اجرای لانگو، لانکیگ «lankig» را که نوعی دستار بلند مردم بلوچ است به کمر می بندند تا بیشتر بر حرکات خود تسلط پیدا کنند و با استفاده از لانکیگ بتوانند قدرت مانور بیشتری داشته باشند.
هنر لانگو در میان بومیان بلوچ کشور پاکستان،هندوستان و کشورهای شیخ نشین از قبیل مسقط،قطر ، بحرین و امارات نیز رواج دارد اما نوع اجرا و ریتم کار در هر کدام از کشورها بعدها بر اساس محیط اجتماعی آنجا تغییر یافته است.
همچنین مشابه این هنر در میان مردم کشورهای آفریقایی نیز رایج است و گفته می شود در این کشورها هم این هنر به نام لانگو«
laango» شهرت دارد که در صورت صحت چنین ادعایی ، باید مفهوم لانگو را فراتر از مفهوم کنونی رایج در زبان و فرهنگ عامه مردم بلوچ جست.
«لانگو»های ایرانی بر این باور تاکید دارند که هنر لانگو توسط اجداد آنها به کشورهایی که قوم بلوچ در آنجا سکنی دارند،انتقال یافته است.
در گذشته و حال حاضر «لانگو»های بلوچ ایران زمین همانند اجدادشان جهت اجرای این هنر در مراسم های عروسی و جشن های شادی از طرف کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و پاکستان دعوت شده و به اجرای برنامه می پردازند.
به اعتقاد کارشناسان اجرای برنامه توسط اجداد لانگو«laango»های ایرانی در کشورهای مختلف از گذشته های دور متداول بوده و هست که این موید اصالت و غنای هنر «لانگو»های ایرانی است و نشانگر آن است که هنر لانگو توسط هنرمندان بلوچ ایرانی به بومیان بلوچ کشورهای همسایه منتقل شده است.
اما آنچه که بر ادعای برخی از هنرمندان لانگو«laango» در خصوص پیشینه هندواروپایی این رقص و آئین سنتی صحه می گذارد کتابی به نام«رمز و نمایش در ریگ ودا» اثر شرودر است.
دکتر «بهار مختاریان» در یک مقاله پژوهشی به عنوان رقص نزد طبقه جنگاور هند و اروپایی نیز به این کتاب استناد می کند و می نویسد: شرودر در کتاب " رمز و نمایش در ریگ ودا("
Schroeder L., Mysterium und Mimus im Rigveda, Leipzig, 1908 ) )رقص را دارای قدرت اجتماعی بسیار زیادی می داند که می تواند شمار بسیاری از مردان و زنان و جوانان را در حرکت های منظم و بر اساس قواعدی ثابت ، موزون و معینی متحد سازد. به همین دلیل تاثیری اجتماعی دارد.
شرودر اهم توجه ی خود را بر روی شواهد ودایی، ژرمنی، یونانی و رومی قرار داده است و توانسته است ارتباط این رقص را با باورهای طبقه ی جنگاور فرهنگ هند و اروپایی نشان دهد.
او در این کتاب بر اساس سبک برخی از سرودهای ودا سه نمایش دراماتیک را شناسایی می کند: 1- nṛitta به معنی صرف رقص 2- nṛitya رقص با حرکات نمایشی اما بی کلام 3- nâṭya رقص با کلام. او ریشه ی naṭ که در واقع از nart گرفته شده به معنی "رفصیدن" می داند که در شکل سببی nâṭyati به معنی "به شکل هنرپیشه چیزی را نمایش دادن" است. و nâṭya به معنی "رقص، هنرپیشگی، نمایش بر صحنه " است. (بهارمختاریان- انسان شناسی و فرهنگ).
اما با پژوهش های شرودر به اثبات هندواروپایی بودن اینچنین رقص هایی که مشمول لانگو نیز می گردد ،اطمینان حاصل می شود که رقص لانگو نیز زیر مجموعه ای از همین رقص های آئینی و سنتی هندواروپاست.
نکته جالب توجهی که شرودر بدان اشاره می نماید بکار بردن واژه naṭ به معنی رقصیدن است که در واقع از nart گرفته شده است و در زبان بلوچی نیز رقص را ناچ «nach» می نامند و نزدیکی شکل ظاهری و مفهومی واژگان دو زبان نیز جالب توجه است . همچنین کلمه نارت« nart» که شرودر آنرا ریشه اصلی لغت رقصیدن می داند در چند گویش زبان بلوچی به معنی بازی یا بازی کردن ،کاربرد دارد.
آنچه که حائز اهمیت است بکر بودن و مهجور ماندن این هنر در ایران می باشد چرا که هنوز هیچ تحقیق و کار مکتوب و مستندی در این زمینه توسط محققان و پ‍ژوهشگران داخل و خارج از کشور صورت نگرفته است و همین مسئله بر اهمیت هنر «لانگو»ی ایرانی می افزاید.


دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
 
Source: http://anthropology.ir/node/11